لنالنا، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

لنای من دنیای من

مسافرت با نازدونه خانوم

خوشگلترین من امسال عید تصمیم گرفتیم با عمه شبنم اینا بریم مسافرت.9 ماهه ای عزیزم. با هم رفتیم وان و تو فسقلی چه کارهایی که با ما نکردی... تو راه که هی فقط نق می زدی چون عادت به زیاد تو ماشین موندن نداشتی. بعدش هم فقط بغل من بودی و بغل هیشکی نمی رفتی هوا هم که سرد بود مجبور بودم پتو پیچت بکنم قربونت برم. شدیدا معتاد پستونک شده بودی اصلا نمی شد ازت بگیریم.شب موقع خواب خواستم که پوشکتو عوض کنم لنا خانوم حس پرتاب بهشون دست داد و پستونکشونو از دهنشون درآوردن و زمین انداختن داخل دستشویی.نتیجه=بی پستونک موندن لنا جون و شروع جیغ های بنفش تا خود صبح. خلاصه با همه ی مشکلاتش خیلی بهمون خوش گذشت. اینم از عکساش. اول از همه عکس پاسپورتت ...
24 فروردين 1392

بهار نو

تو بهاری؟ نه! بهاران از توست... از تو می گیرد وام هر بهار این همه زیبایی را... دومین بهارت را سپری می کنی گلبرگ من! هر چه را که باید گفته ام در وصف 20 ماهگیت گفته ام که بهاری برای من گفته ام بهار یعنی تو... مبارکت دلپذیر من اینجاتولد عمو پرویز بود خودت شمعشو فوت کردی ...
24 فروردين 1392

لنا و تولد اسراء جونی

خوشگلم 1 ماه بعد تولد خودت تولد اسراء جون بود.اثرات حال و هوای تولد خودت هنوز پا برجا بود واسه ی همون فکر می کردی که باز هم تولد خودته و کلی اصرار داشتی که شمع اسراء جون رو تو فوت کنی.خلاصه با همه ی شیطنت هایی که کردی کلی بهمون خوش گذشت. اینم چند تا از عکس ها که با اسراء جون گرفتم ازتون:     ...
24 فروردين 1392

لنای من 18 ماهه شد

نازنین بی همتای من: امروز 18 ماهه شدی درست 1 سال و 6 ماه چه زود گذشت انگار همین دیروز بود 1 سالگیت را جشن گرفتیم. 1 سال و نیم است که مادر ت شدم. 1 سال و نیم است که هر شب تو را نگاه کرده ام و چشامو بسته ام. 1 سال و نیم است که محض بیدار شدنم تو بودی جلوی چشمام. 1 سال و نیم است که فقط تو شدم. 1 سال و نیمه که عاشقت شدم,عاشقی کردم با تو 1 سال و نیمه بوسیدمت , بوییدمت,دیدمت ممنون بابت این 18 ماه, هدیه ی بی نظیر من این سومین نیم سالی است که تجربه اش می کنی. پایان هر نیم سال یک تغییر! اولی را با شروع غذا خوردن به پایان رساندی. دومی را هم وقتی به سرانجام رساندی که یک نوپای 1 ساله بودی و تولدت. و حالا سومین آن، 1 سال و ن...
21 فروردين 1392

تولد 2 سالگی

عزیز جان من! 1 سال و 12 ماهه ی شیرین من... دوستت دارم! به اندازه ی تمام  ثانیه های این 1 سال و 12 ماهی که گذرانده ایم، دوستت دارم... به اندازه ی تماااااااااااااااااااااااااااااام دنیا دوباره امروز 6 تیر است ماهگرد آمدنت،سالگرد آمدنت دومین بهار زندگیت مبارک                 این کادوی دادا بود گل من. ...
21 فروردين 1392

خاطره

لنای من ، عشق کوچک من باز دارم به آن روز مقدس فکر می کنم، به تمام آنچه که در آن اتفاق افتاد به تو و آمدنت چقدر دلم برایت پر می زد! چقدر چشم به راه آمدنت بودم یادم هست که آمدی! آمدی و مادرم کردی،دلم را بردی چقدر کوچک بودی آسمان من،سفید مثل خود خود ماه یادم هست قد 51 سانتی متری و صورت پف کرده ی سفیدت را یادم هست نرمی پوستت را،نرم تر از برگ گل... یاذم هست اولین شیر خوردنت با کمک پرستار! همان اولین شیر خوردن که بی تابش بودم... همان مک نخستین! همه چیز یادم هست جزء به جزء ، لحظه به لحظه حالا بزرگ شده ای و بزرگتر هم می شوی 2 سالگیت نزدیک است عزیز پاکم،گفته ام چند وقت است که دیگر همه چیز را دوباره تجربه می کنم،این بار...
18 فروردين 1392

بیست ماهگی

خانوم کوچیک من! امروز 20 ماهه شدی چیزی نمانده تا تولد 2 سالگیت چیزی نمانده تا بهار آمدنت... بهار که جای خود ، تو همین زمستان را هم بهار کرده ای همین که باشی بهار هم هست. دیگر چه رسد به اینکه حرف بزنی،راه بروی،بخواهی،بدوی! اصلا بهار یعنی تو... مبارک باشد 20 ماهه شدنت،زیبای من دوستت دارم قدر مهربونی خدا     ...
18 فروردين 1392
1